سی و دوسال گذشت...
پنجشنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۷، ۰۷:۲۸ ب.ظ
داییش تلفن زد و گفت:
حسین تیکه و پاره رو تخت بیمارستان افتاده، شما همینطور نشستین!
گفتم: نه، خودش تماس گرفته و گفته دستش یه خراش کوچیک برداشته، پانسمان میکنه میاد!
گفت: چی رو پانسمان میکنه؟! میگم دستش قطع شده!
همون شب رفتیم بیمارستان یزد. به دستش نگاه کردم و گفتم: این یه خراش کوچیکه؟!
خندید و گفت: دستم قطع شده، سرم که قطع نشده!
سی و دوسال از شهادت فرمانده ی لشگر امام حسین گذشت...
فرمانده ای که حسین نام داشت و حسین وار هم جنگید...
۹۷/۱۲/۰۹