عاشق تریم...

ناب های مذهبی!

عاشق تریم...

ناب های مذهبی!

عاشق تریم...


ناگهان باز دلم یاد تو افتاد گرفت...

آخرین نظرات

آخرین مطالب

سلام سلام به همه ی بیانی ها :)

قرار شده یک رای گیری انجام بشه برای معرفی وبلاگ برتر،البته حتی یک درصدم فکر نکنین که بیان خودش دست به کار شده:/ (+امیر) این رای گیری از عیدقربان تا عید غدیر هستش،حتما این چالش رو توی وبلاگ خودتون منتشر کنین تا افراد بیشتری شرکت کنن.

تا قبل از عید غدیرم فرصت دارین وبلاگ خودتونو تبلیغ کنینو وعده های 100 روزه بدین!

+برای کسب اطلاعات بیشترو ازینجور چیزام حتمــــــــــا یه سری به اینجا بزنین:

http://best-blogs.blog.ir

 

#بیان_را_بهتر_کنیم

 

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۹ مرداد ۹۹ ، ۱۴:۰۶
یا زهرا

 

عشق باید که پس از این سخن آغاز کند
مرتضی در بزند فاطمه در باز کند

 

آفتاب از افق خانه‌شان سر می‌زد
هر زمان فاطمه لبخند به حیدر می‌زد

 

کار او عشق علی بود چه خیرُالعملی
کیست خوشبخت‌ترین مرد جهان غیر علی

 

+اینقدر شعرش قشنگ بود که نمیدونستم کدوم بیتشو انتخاب کنم،لینک کاملشو از دست ندین:)

 متن کامل شعر

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۹ ، ۱۲:۳۴
یا زهرا

 

یک چله از برای شما ناله سر دهم

تا در مُحرمت بشوم مَحرمت،حسین

 

40 روز تا شهرالعشق

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۹ ، ۲۱:۴۴
یا زهرا

 

 


می روی با فرق خونیـن
پیش بازوی کبـــــود

شهرِ بی زهــرا که مـولا!
قـابـل مـانـدن نـبــود

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۱:۲۵
یا زهرا

 

 

به فرق نازنینش کی اثر میکرد شمشیر؟

یقینا ابن ملجم حین ضربت یاعلی گفت

(شعر کامل)

 

#درمیان کوچه قُنفذ،جانِ حیدر را گرفت...

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۰۳
یا زهرا

 

 

سحر هشتم ماه رمضان شد یارب

من که عمریست توسل به رضایت دارم...

 

#روز هشتم همگی میل خراسان داریم

انتظار کرم از سفره ی سلطان داریم

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۹ ، ۲۱:۵۰
یا زهرا

 

 

دوباره بر سر سفره نشاندیم امسال

اگر چه بنده ی تو عبد دلبخواهی نیست

«محسن حنیفی»

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۱۰
یا زهرا

 

 

یامهدی(عج

رمضان است و همه خوردنیان هست حرام

من غمت را چه کنم گر نخورم میمیرم...

 

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۳:۵۱
یا زهرا

 

 

خداوند ماه رمضان رامیدان مسابقه ای برای بندگانش قرار داده است

که در این میدان مسابقه به وسیله ی اطاعت او

به سوی رضایت او با یکدیگر مسابقه بگذراند.

 

«امام حسن مجتبی(ع)»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۵:۱۷
یا زهرا

 

اللَّهُمَّ اجْعَلْ صِیَامِی فِیهِ صِیَامَ الصَّائِمِینَ 

خداوندا، روزه‌ام را در این روز مانند روزه روزه‌داران 

وَ قِیَامِی فِیهِ قِیَامَ الْقَائِمِینَ

و شب‌زنده‌داری‌ام را مانند شب‌زنده‌داری شب‌زنده‌داران قرار ده

وَ نَبِّهْنِی فِیهِ عَنْ نَوْمَةِ الْغَافِلِینَ

و مرا در این روز از خواب بی‌خبران بیدار کن

وَ هَبْ لِی جُرْمِی فِیهِ یَا إِلَهَ الْعَالَمِینَ

و گناهم را در این روز ببخشای، ای معبود جهانیان

وَ اعْفُ عَنِّی یَا عَافِیا عَنِ الْمُجْرِمِینَ

و از من درگذر، ای در گذرنده گنهکاران

 

 

«دعای روز اول ماه مبارک رمضان»

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۵۵
یا زهرا

 

یک ماه رمضان کوشش کنیم انسان باشیم؛

آنوقت شما ببینید بعد از یک ماه،عبادت و عبودیت اثر خودش را میبخشد یا نمی بخشد؟

ببینید بعد از یک ماه،روزه شما را عوض میکند یا نمیکند؟...

 

«مجموعه آثار استاد شهید مطهری ج23 ص492»

 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۴:۰۱
یا زهرا

 

 

 

برای گروهی آغاز سال اول فروردین است

اول سال کشاورز پاییز است که درآمد مزرعه را حساب میکند

تاجر و صنعتگر هرکدام فرصت دیگری را به عنوان اول سال تعیین میکندد

مرحوم سید بن طاووس میگوید:

اهل سیر و سلوک،اول سالشان ماه رمضان است.

حسابها را از ماه مبارک تا ماه مبارک بعدی بررسی میکنند.

 

«آیت الله جوادی آملی»

 

 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ فروردين ۹۹ ، ۰۰:۳۳
یا زهرا

وبلاگ سکوت چالشی رو راه انداختن با عنوان 10 کاری که میخواهم قبل از مرگم انجام دهم!

به نظرم خیلی خوبه هر کودوم از ما برای یه بارم که شده به این موضوع فکر کنیم و یادمون بیاد مرگ چقدر میتونه نزدیک و دور از انتظار باشه:)

 

1-سعی کنم بشم همونی که خدا دوست داره تا وقتی میرم پیشش خجالت زده نباشم

2-برم به یه کافه ی خیلی خفن و همه ی منو رو سفارش بدم:)

3-یه خونه ی خیلی بزرگ رو بخرم برای بچه های کار،اونجا جمعشون کنم و هرکاری از دستم برمیاد برای خوشبختیشون انجام بدم

4-هرکاری از دستم برمیاد برای ظهور امام زمان انجام بدم و حداقل اون دنیا سرم بالا باشه و بگم من همه ی تلاشمو کردم

5-وارد تیم ملی بسکتبال بشم و مدال طلا برای کشورم بگیرم یا حالا اگه نشد یکی از تیمای خوب ایران:)

6-برم پیاده روی اربعین و اونجا توی یکی از موکب ها خدمت کنم،برای یه برام که شده برم حج

7-تمام کتابای معروف جهانو بخونم

8-یه عالمه پول داشته باشم بعد برم پاساژای بزرگ تا جون دارم خرید کنم:) (حتی تصورشم حال خوب کنه)

9-مادر خوبی بشم و جوری بچه هامو تربیت کنم که باعث افتخار خودمو کشورم بشن

10-برم ایتالیا و اسپانیا و برزیل

11-یه روز از صبح تا شب برم پیش همه ی کسایی که میشناسم و بهشون بگم چقدر دوستشون دارم و برام مهمن...

 

واقعا 10 تا خیلی کمه! از همه ی دوستان وبلاگی دعوت میکنم در این چالش شرکت کنن.

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ فروردين ۹۹ ، ۲۰:۳۳
یا زهرا


یوسف گمگشته باز آید، اگـر ثـابت شــود؛

در فراقش مثل یعقوبیم و حسرت میخوریم...

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ بهمن ۹۸ ، ۲۰:۳۷
یا زهرا

 

 

من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار میدهم که

یک وقت خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی و جهان بینی اسلامی

این است که نگذاریم دیگران حرف هایشان را بزنند؛

چنین تصور نشود که با جلوگیری از ابراز افکار و عقاید

میشود از اسلام پاسداری کرد.

از اسلام فقط با یک نیرو میشود پاسداری کرد و

 آن منطق و آزادی دادن و مواجهه صریح و رُک و روشن با افکار مخالف است.

 

 «استاد مطهری/آینده انقلاب اسلامی ایران،ص48»

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ بهمن ۹۸ ، ۲۲:۴۲
یا زهرا

 

 

آب زنید راه را ،دختر عشق آمده

مژده دهید شاه را، خواهر عشق آمده

ببین جلال و جاه را،مادر عشق آمده

عقیله ی هاشمیان،حضرت زینب آمده...

 

#خواست تا شرک نورزیم خدا را به علی

زینب آمد احدیت ز علی را برداشت

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۱ دی ۹۸ ، ۱۱:۴۵
یا زهرا

 

 

 

 

زائر کرببلا گفت خداحافظ و رفت؛

 

دل من پشت سرش کاسه ی آبی شد و ریخت...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۸ ، ۱۲:۰۰
یا زهرا

سلام به همه ی بیانی ها...

از امروز به بعد میرم دانشگاه(خوابگاه) و شاید دیر به دیر مطلب بزارم،میخواستم از

همین الان معذرت خواهی کنم به خاطر کم کاری وبلاگ:)

از همه ی دوستانیم که تا الان گهگاهی به اینجا سر میزدن تشکر میکنم.

التماس دعا

یاعلی...

 

۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ مهر ۹۸ ، ۱۷:۴۳
یا زهرا

 

 

یا رادَّ قَد ما فاتَ....

ای بازگرداننده ی از دست رفته ها

(دعای مشلول)

 

ما را یاری کن تا دوباره و دوباره به مسیری که انتهایش تویی بازگردیم.

 

#من گریه میریزم به پای جاده ات،تا

آیینه کاری کرده باشم مقدمت را

آقا نماز جمعه ی این هفته با تو

پای برهنه آمدن تا کوفه با ما

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۳۰
یا زهرا

 

مسافران کربلا؛

 

پاهایتان آماده است؟

 

اربعین نزدیک است...

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۸ ، ۲۱:۰۱
یا زهرا

 

 


حضرت شعیب فرمودند:

 

یکی آمد و گفت: 


من خیلی  گناه کردم ولی خدا اصلا بلایی بر من نازل نکرده! 


خداوند به حضرت شعیب وحی کرد که به او بگو :


اتفاقا تو سر تا پا در زنجیر هستی..


آن فرد از حضرت شعیب درخواست نشانه میکند.


خداوند میفرماید: به او بگو که ️عباداتـش را فقط به عنــوان «تکلیف» انجام میدهد و 


هیچ لذتـــی از آن نمیبرد

 

 امام صادق علیه السلام:

خداوند کمترین کاری که درباره گناهکار انجام میدهد این است که او را از لــذّت مناجات محـــروم می‌سازد.

«معراج السعادة»

۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۲۵ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۲۳
یا زهرا

 

 

امام زمان (عج):

 

اللَّهُمَّ ارْزُقْنَا تَوْفِیقَ الطَّاعَةِ

خداوندا روزیمان کن توفیق اطاعت و فرمانبرداری ات

 

 وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَةِ

و دوری از گناه 

 

وَ صِدْقَ النِّیَّةِ

و صداقت در نیت

 

وَ عِرْفَانَ الْحُرْمَةِ

و شناختن آنچه حرمتش لازم است

 

وَ أَکْرِمْنَا بِالهُدَى وَ الاسْتِقَامَةِ

و ما را به راهنمایی و پایداری گرامی دار

 

وَ سَدِّدْ أَلْسِنَتَنَا بِالصَّوَابِ وَ الْحِکْمَةِ

و استوار ساز زبان ما را به درست گویی و گفتار حکیمانه

 

وَ امْلَأْ قُلُوبَنَا بِالْعِلْمِ وَ الْمَعْرِفَةِ

و دل ما را از دانش و معرفت سرشار کن...

 

 

متن کامل دعا

شرح عبارات دعا

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ شهریور ۹۸ ، ۱۳:۳۳
یا زهرا

 

 

 

دل من لک زده تا کنج حرم گریه کنم


دو قدم روضه بخوانم دو قدم گریه کنم...
 

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۸ ، ۲۲:۱۷
یا زهرا

 

 

 

#مادرم رفت و پدر رفت و حسن جانم رفت...

بعد ازین قول بده تا تو کنارم باشی

 

 ای یزید آیا گمان می بری این که اطراف زمین و ‌آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتی و راه

چاره را بر ما بستی که ما را به مانند کنیزان به اسیری برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند

گشته و دارای مقام و منزلت شده ای، پس خود را بزرگ پنداشته به خود بالیدی،

شادمان و مسرور گشتی که دیدی دنیا چند روزی به کام تو شده و کارها بر وفق مراد تو

می چرخد، و حکومتی که حق ما بود در اختیار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر.

آیا فراموش کرده ای قول خداوند متعال را «گمان نکنند آنان که کافر گشته اند این که

ما آنها را مهلت می دهیم به نفع و خیر آنان است، بلکه ایشان را مهلت می دهیم تا گناه

بیشتر کنند و آنان را عذابی باشد دردناک» 


آیا این از عدالت است ای فرزند بردگان آزاد شده (رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ )

که تو، زنان و کنیزگان خود را پشت پرده نگه داری ولی دختران رسول خدا ـ صلی الله

علیه و آله ـ اسیر باشند؟ پرده حشمت و حرمت ایشان را هتک کنی و صورتهایشان را

بگشایی، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومی و غریب چشم بدانها دوزند، و نزدیک

و دور و وضیع و شریف چهرة آنان را بنگرند در حالی که از مردان و پرستاران ایشان

کسی با ایشان نبوده و چگونه امید می رود که مراقبت و نگهبانی ما کند کسی که جگر

آزادگان را جویده و از دهان بیرون افکنده است، و گوشتش به خون شهیدان نمو کرده

است. (کنایه از این که از فرزند هند جگر خوار چه توقع می توان داشت) چگونه به

دشمنی با ما نشتابد آن کسی که کینه ما را از بدر و احد در دل دارد و همیشه با دیدة

بغض و عداوت در ما می نگرد.

 

«قسمتی از خطبه ی حضرت زینب در مجلس یزید»

 

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۳۴
یا زهرا

 

 

امام موسی صدر:

من حسینی را که کشته شده تا من گریه کنم نمیشناسم....

چرا من برای امام حسین گریه میکنم؟

من برای امام حسین گریه میکنم تا اورا به یاد داشته باشم و به یاد داشته باشم که او در

برابر دنیایی از قدرت ایستاد،دنیایی که همگی دست در دست هم داده و از هرسو او را

احاطه کرده بودند و او به تنهایی به میدان میرفت.

من نمیتوانم مراسم عزاداری امام حسین را از تلاش برای حمایت مجاهدان در مرزها جدا بدانم.

من نمیتوانم سوگواری برای امام حسین را درک کنم مگر آنکه بتواند قهرمانانی را تربیت

کند که در برابر ستمگر بایستند و در برابر حاکم ستمگر سخن حق را بگویند اینست

معنای امام حسین و معنای عزاداری امام حسین...

 

«کتاب سفر شهادت»

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۹۸ ، ۲۰:۵۱
یا زهرا

 

قیـامت قـامت و قـامت قیـامت
قیـامت میکند ایـن قـد و قـامت

مـوذن گـر بـبینـد قـامتـت را
به قـد قامت بمانـد تا قیـامت...

 

 

#طاقت مشک تمام است،علی وار بیا

آب اگر ریخت،فدای سرت ای یار، بیا

همه ی دلخوشی اهل حرم،بیرق توست

تاحرم راه کمی مانده،علمدار بیا !

 

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ شهریور ۹۸ ، ۱۶:۵۱
یا زهرا

 

 

گر نخیزی تو زجا، کار ِحسین سخت تر است
نگران حَرَمَم ، آبرویم در خطر است

                                    قامتِ خم شده را هر که ببیند گوید:
                                    بی علمدار شده  دستِ حسین بر کمر است

داغ اکبر رمق از زانوی من بُرد ولی
بی برادر شدن از داغ پسر سخت تر است

                                  دست از جنگ کشیدند و به من میخندند
                                  تو که باشی به بَرَم باز دلم گرم تر است

نیزه زار آمده ام یا تو پُر از نیزه شدی؟
چو ملائک بدنت پُر شده از بال و پر است

                                 پیش ِ من با سر مُنشَق شده تعظیم نکن
                                 که خدا هم ز وفاداری تو با خبر است

علقمه پر شده از عطر ِ گل ِ یاس، بگو
مادرم بوده کنارت که حسین بی خبر است؟

                                 به تو از فاصله ی یک قدمی تیر زدند
                                 قد و بالایِ رَسا هم سببِ دردسر است

اصغر از هلهله کردن بدنش میلرزد
گر بداند که تو هستی کمی آرام تر است

                                 تیر باران که شدی یادِ حسن افتادم
                                 دستت افتاده ز تن، فرق تو شق القمر است

وعده ی ما به نوک نیزه به هر شهر و دیار
که به دنبال سرت خواهرمان رهسپر است

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۸ ، ۱۸:۵۵
یا زهرا

 

 

بس کن رباب زخم گلو را نشان مده

قنداقه نیست، دست خودت را تکان مده

دیگر ز یادت این غم سنگین نمی‌رود

آب خوش از گلوی تو پائین نمی‌رود

بس کن ز گریه حال تو بهتر نمی‌شود

این گریه‌ها برای تو اصغر نمی‌شود...

 

#محرم_امام زمان

 

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۲۸
یا زهرا

 

 

 

زائر شدن به قسمت و دعوت همیشه نیست

ای بی خبر بکوش،زیارت گرفتنیست....

 

#اولین شب جمعه ی محرم

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۱۳
یا زهرا

 

 

من آن حرم که حریّت عطا کرده است مولایم

مخوانیدم دگـر حــرّ یزیـدی، حــر زهرایم

اگر چـه ذره ام، در دامـن پـرمهـر خورشیدم

اگرچـه قطـره بودم، وصـلِ دریا کرد دریایم

 

#یا صاحب الزمان؛شاید قرارست حر تو باشم....

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۳ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۲۴
یا زهرا

 

 


بابا یکی من را به قصد کشت میزد
هربار گفتم یا علی با مشت میزد

 

یک بار گفتم اسم زهرا مادرت را
دیدم که نامردی لگد از پشت میزد

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۹۸ ، ۱۲:۵۲
یا زهرا

 

 

 

آیت الله بهجت:

وقتی که میخواهید به روضه بروید؛

اگر سوال کردند که کجا میروید؟

نگویید میروم روضه

بگویید:

میخواهیم برویم کربلا...

 

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۱ شهریور ۹۸ ، ۱۴:۰۳
یا زهرا

 

 

انگار که ثانیه ها مکث میکنند برای آمدنت...

نمیدانند چقدر دلتنگیم؟

شاید هم طاقت روضه ندارند و تا میشنوند ارباب دلشان میلرزد.

دقیقه به دقیقه و ثانیه به ثانیه لحظه شماری میکنیم برای محرمت آقا؛

دلمان تنگست و قرارگاه دلها فقط هیئت توست

بیا آرام جان...

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۴ شهریور ۹۸ ، ۲۳:۰۲
یا زهرا

 

 

 

تا تو زمین سجده ای سر به هوا نمی شوم...

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۸ ، ۱۹:۴۷
یا زهرا

 

 

امام موسی کاظم(ع):

دعا کردن برای دیگران زودتر به اجابت میرسد...

 


#حاجت روا شدن ز درش کار ساده است


این کمترین عنایت این خانواده است...

 

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۳۷
یا زهرا

 

 

 

داریم به اول مهر نزدیک میشیم و

خیلی از بچه ها ذوق زده هستند برای خرید کیف و لوازم التحریر جدید

اما با شرایط الان توانایی خریدش رو ندارن

کمک کنیم برای به وجود آوردن لبخند روی لبای یکی از همین بچه ها...

کلیک کنید

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۳۵
یا زهرا


 

علی تجلی سبحان ربی الاعلاست

ثواب بردن نامش تبسم زهراست...

 

#ثروت آن نیست که در ملک سلیمان نبیست

ثروت آنست که در نوکری آل علیست

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۳۰ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۰۴
یا زهرا

 

 

کیست علی...

 

عاقلی را بکشان تا دم ایوان نجف

 

اگر از عشق تو دیوانه نشد معجزه است...

 

+زائر همیشه بعد نجف کربلا رود

یعنی غدیر اذن دخول محرم است

 

 

۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۵۱
یا زهرا

 

 


اگر انسان علی باشد، دگر ما را چه می نامند؟

جهانی کافرند انگار، اگر حیدر مسلمان است !

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۵۶
یا زهرا

 

 

 

اصلا آقا چه کسی گفته که اسم تو رضاست؟

 

تو علی هستی و مشهد نجف اشرف ماست...

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۰۶
یا زهرا

 

 

 

هر دلی میرسد از راه شکسته است چقدر


جاده ی عاشقیت حادثه ساز است رضا...

۲ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۶ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۲۱
یا زهرا

 

 

به تو از دور سلام؛

 

به سلیمان جهان از طرف مور سلام...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۴ مرداد ۹۸ ، ۲۱:۰۷
یا زهرا

 

 

 

 

حیدر شدی تا پشت در هی در بکوبند!


جای ملائک نیست بال و پر بکوبند


زهرا دلش می‌خواست ذکر «یاعلی» را


روی عقیق سرخ پیغمبر(ص) بکوبند


سنگ علی را فاطمه بر سینه کوبید


باید که بر دُرِّ نجف حیدر بکوبند


نام تو اسم اعظم پروردگار است


این مُهر را باید به هر منبر بکوبند


معراج تازه ابتدایت بود، باید؛


نام تو را از این مقرّب تر بکوبند


هرکس تو را دارد چرا باید بترسد؟


مثل تو تنها از خدا باید بترسد...

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۳ مرداد ۹۸ ، ۲۱:۲۱
یا زهرا

 

 

راست دست باشی و خصومت دشمن چپ دستت کنه میشی خاص...

فیدل کاسترو رهبر انقلاب کوبا سال 65 در حاشیه اجلاس سران عدم تعهد مقام معظم

رهبری و رئیس جمهور وقت را دیدار می کند.

به همدیگر که می ‌رسند. کاسترو می‌ خواهد دست بدهد، اما با تعجب می ‌بیند که آقای

خامنه ‌ای به جای دست راست، دست چپ را جلو آورده‌ اند.

کاسترو با دست چپ دست می‌ دهد و در حالی‌که هنوز دست آقای خامنه ‌ای را در

دست دارد، سؤال می‌ کند: علت اینکه شما با دست چپ دست دادید چیست؟

آقای خامنه ‌ای دست راستشان را کمی بالا می‌آورند، به آن نگاه می‌کنند و می‌گویند:

این از ضایعات انقلاب است!

کاسترو که متوجه ماجرا شده، دست چپ آقای خامنه‌ای را به نشانه محبت فشار

می‌ دهد و با افتخاری همراه با شرم می‌گوید:

«این ضایعات تاریخی و جاودانه است».

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۲۰:۰۴
یا زهرا

 

 

 

چنان عید غدیرش دلربا افتاد در عالم

 

که یک هفته جلوتر میرود عالم به قربانش...

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۵۷
یا زهرا

 

 

 

ز اسماعیل جان تا نگذری مانند ابراهیم

به کعبه رفتنت تنها نماید شاد شیطان را

کسی کو روز قربان، غیر خود را می کند قربان

نفهمیده است هرگز معنی و مفهوم قربان را

 

#عید قربان شده و در عوض قربانی

ما به قربان تو رفتیم،اباعبدالله...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۲ مرداد ۹۸ ، ۰۱:۱۴
یا زهرا

وَ اِلی غَیرِکَ فَلاتَکِلنی،الهی الی من تَکِلنی...

و مرا به غیر خودت واگذار مکن،ای خدا مرا به که وا میگذاری؟

 

 

انا یا الهی المُعتَرِفَ بِذُنوبی فَاغفِرها لی

ای خدای من، معترفم به گناهانم پس تو به کرم از من درگذر

 

اَنَاالَّذی اَسَاتُ

من آن بنده ام که بد کردم

 

اَنَاالَّذی اَخطَاتُ

من همانم که خطا کردم

 

اَنَاالَّذی هَمَمتُ

من همانم که اهتمام به عصیان کردم

 

اَنَاالَّذی جَهِلتُ

من همانم که نادانی کردم

 

اَنَاالَّذی غَفَلتُ

من همانم که غفلت کردم

 

اَنَاالَّذی سَهَوتُ

من همانم که سهو کردم

 

اَنَاالَّذی اعتَمَدتُ

من همانم که به خود اعتماد کردم

 

اَنَاالَّذی تَعَمَّدتُ

من همانم که به خواهش دل تعمد کردم

 

اَنَاالَّذی وَعَدتُ

من همانم که وعده کردم

 

اَنَاالَّذی اَخلَفتُ

من همانم که مخالفت کردم

 

اَنَاالَّذی نَکَثتُ

من همانم که عهد خود را شکستم

 

اَنَاالَّذی اَقرَرتُ

من همانم که به خطای خود اقرار کردم

 

اَنَاالَّذی اَعتَرَفتُ بِنِعمَتِک

من همانم که به نعمتت اعتراف کردم

 

(فرازهایی از دعای عرفه)

 

پ.ن: از همه ی دوستان دعوت میکنم در این چالش شرکت کنید،بخشی از هردعایی که باهاش

بیشتر ارتباط گرفتین رو در وبلاگتون انتشار بدین و به وبلاگ در مسیرآسمان(آقای گوارا) اطلاع

بدین تا به لیست وبلاگ های شرکت کننده اضافتون کنن.

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۲۳:۱۲
یا زهرا

 

 

از رسول خدا پرسیدند:

چه کسی از اهل عرفات گناهش از همه بزرگتر است؟

حضرت فرمود:

کسی که عرفات را درک کرده باشد و گمان کند خداوند او را نیامرزیده است...

 

 

#رجب و نیمه ی شعبان و شب قدر گذشت

عرفه گوشه نگاهی ز تو خواهیم...بیا

 

 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۸ ، ۱۳:۵۰
یا زهرا

 

آیت الله مجتهدی تهرانی:

تقوا یعنی اینگه اگر یک هفته مخفیانه از همه ی کارهای ما فیلم

گرفتند و گفتند اعمال هفته گذشته ات در تلویزیون پخش شده

ناراحت نشویم...

 

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ مرداد ۹۸ ، ۱۷:۴۰
یا زهرا

 

 

 

لباس یاس بر تن کرد زهرا

کنار دست او بنشست مولا

محمد خطبه خواند زهرا بلی گفت

غلط گفتم بلی نه،یاعلی گفت

 

#زهراست عروس و شاه داماد علی

این دو چقدر به یکدگر می آیند...

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۲ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۴۴
یا زهرا

 

واجبِ شرعیِ عشقست سلامِ سرِ صبح

 

 

السَلام ای همه‌ی عشق و مسلمانی من...

 

 

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۱۱
یا زهرا

 

 


در شهـــر نشانـه ای ز تبلیـغ تو نیستــــــ ؛

ای عـشـق،سـتــــاد انتخـابـاتـتــــــ کـو؟؟

 

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۸ مرداد ۹۸ ، ۱۵:۰۹
یا زهرا
 
 
 

خواستم عاشقیَم پیشِ خودم باشد و تو

گریـه هایم چه کنم دست مرا رو کردند

خادمـانِ تو برای تـو نگفتنـد مگــر!؟

چقَدَر اشک که از صحنِ تو جارو کردند!


 

 
۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ مرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۷
یا زهرا

 

 

 

 

فرقی نمی کند!

آسمان، از همان جا آغاز میشود ؛که خودت را رها میکنی...!

برای مسلم، از بالای بــام....

برای شیرخواره، از بالای دست...

برای حسین، از بالای نیزه...

و...

برای تو از قعر خرابه یِ دلت...

 
۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۵ مرداد ۹۸ ، ۱۶:۰۰
یا زهرا

 

 


نــَــه چهــل روز ، چهــل

ســال کنم تــرکـــ گنــاه

تــــو اگر مـــاه محـــرم، 

حـــرمـم را بــدهــی ‌...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۱
یا زهرا

 

 

هـر روز صبـح یـکـــــ مرتبـــــــه....

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۸ ، ۱۹:۵۰
یا زهرا

 

 

 

 

آیت الله بهجت:

 

 

چهل روز مانده به محرم،چله ی گناه نکردن بگیرید

تا سوز دل و اشک چشمتان برای سیدالشهدا فراوان گردد.

 

 

فردا شروع چهله ی عاشقیست...

هرروز زیارت عاشورا میخوانیم تا رسیدن ماهِ عشق؛

تا با دل و قلبی آماده به کرببلایش برسیم.

هر کسی همراه هست،بسم الله...

 
 
 
۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ تیر ۹۸ ، ۱۸:۵۸
یا زهرا

 

 

من حسینیه ای را قبول دارم که قهرمانانی بپرورد که

 با دشمن اسرائیلی در جنوب(جنوب لبنان سکونتگاه شیعیان) بجنگد.

امام زین العابدین(ع) از اهدافی که حسین (ع) برای آن شهید شد بازنگشت؛

بلکه وسیله دیگری را انتخاب کرد که با دوران زندگی او تناسب داشت.

 

 
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۹ تیر ۹۸ ، ۱۲:۰۲
یا زهرا

 

 

چشم آلوده کجا،دیدن دلدار کجا؟

دل سرگشته کجا وصف رخ یار کجا؟

قصه ی عشق من و زلف تو دیدن دارد

نرگس مست کجا همدمیِ خار کجا

سر عاشق شدنم لطف طبیبانه توست

ورنه عشق تو کجا این دل بیمار کجا؟

منتی بود نهادی که خریدی ما را؛

رو سیه برده کجا میل خریدار کجا؟

هرکسی را که پسندی بشود خادم تو

 خدمت شاه کجا نوکر سربار کجا؟

کاش در نافله ات نام مرا هم ببری

که دعای تو کجا عبد گنهکار کجا؟

مهر من گر که فتد در دل تو میفهمم؛

شهد دیدار کجا دوری دلدار کجا؟

به خدا چون دل زهرا نگرانست دلم

 یک شهِ تشنه لب و لشگر بسیار کجا؟

کاش زینب نرسد کوفه بدون تو حسین

 زینب خسته کجا کوچه و بازار کجا؟

یاد گیسوی رقیه جگرم میسوزد

 دست عباس کجا پنجه ی اغیار کجا؟...

 

شعر از :«قاسم نعمتی»
 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۸ تیر ۹۸ ، ۲۰:۵۰
یا زهرا

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ تیر ۹۸ ، ۲۰:۰۸
یا زهرا

 



عقل معاش میگوید که شب هنگام خفتن است

اما عقل معاد میگوید که همه چشم ها در ظلمات محشر،

در آن هنگامه فزع اکبر،از هول قیامت گریانند

مگر چشمی که در راه خدا بیدار مانده و

از خوف او گریسته باشد...


«شهید سید مرتضی آوینی»

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۸ ، ۲۱:۵۷
یا زهرا

 

 

امام رضا (ع) :

 بعد از انجام‌ واجبات‌، کارى‌ بهتر از ایجاد 

خوشحالى‌ براى‌ مؤمن‌، نزد خداوند بزرگ‌ نیست‌.

 
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۳ تیر ۹۸ ، ۱۴:۵۸
یا زهرا

 

 

 

در بین ذڪرهاے شفابخشِ دردِ عشـق

 

الحق ڪه یا امام رضا چیز دیگریسٺــــ ...

 

 

 این روزها حال و هوای حرمتان در گوشه گوشه ی شهر 

پیچیده است...

پرچم گنبد طلایی رنگتان را عوض میکردند و من از 

کیلومترها دورتر آرزوی بوییدنش را داشتم.

هرسال پرچم سبز آستان قدس را در شهر میگردانند تا 

هرچند یک لحظه اما حال و هوای غبار آلود شهر را عوض

 کنند...

و ما چشم به راهِ پارچه ی متبرک شده از حریمتان هستیم.

آقاجان؛

تولدتان مبارکــــ ...

 
 
 
 
 

 

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۲ تیر ۹۸ ، ۲۳:۳۹
یا زهرا

 


جان مادر تو مرا کرببلا زائر کن

با همین اشک شب جمعه مرا طاهر کن...

 

# میرسد از گوشه مقتل صدای مادرش

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ تیر ۹۸ ، ۱۳:۲۹
یا زهرا

 

 


در حیرتم که پنجره فولادت ای رضا 

هم مرده زنده میکند ،هم میکشد مرا

 
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۸ ، ۱۳:۱۷
یا زهرا

امام رضــا (ع):

کسـی که معصـومه(ع) را در قـم زیارت کنـد؛

ماننـد آنسـت که مرا زیـارت کرده اسـت...

 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ تیر ۹۸ ، ۱۷:۰۷
یا زهرا

 

 

یا موسـی بن جعفـر(ع)...

مبارکــ باشـد تـولد دخترتـان ،

همیـن امشبــ که شبــ میـلاد ریحانه ی تان استــ ؛

دعوت نامه ی آستـان معصـومه تان را امضا کنیـد.

میگوینـد دختـرها بابایـی انـد...

به گوشه ی چشمی هم راضی هستیم.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۲۱:۴۰
یا زهرا

 

 

 

 

 

 

امام حســـن(ع) فرمودنــد:

 

هر ڪس سہ آیه ی آخـر سوره ی حشـــر  را بخواند و در آن روز بمیـرد ؛

مُـهـر شـهـدا بر پرونـده اش خواهد خورد.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۲ تیر ۹۸ ، ۱۰:۴۹
یا زهرا

 


ضامن آهوی صحرا شدنت جای خودش

اینکه در روز جزا ضامن مایی عشق است...

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۱ تیر ۹۸ ، ۱۳:۳۳
یا زهرا

 

 

 

زمانی که بچه هیئتی هامون به اینجا برسند که؛

 

 

به همان اندازه که برای روضه قتلگاه اشک میریزند

 

 

برای غربت امام زمان هم اشک بریزند

 

 

یعنی اگر هیئت های ما به این سمت رفت

 

 

که تا مداح میکروفون رو گرفت گفت ” اللهم کل ولیک ”

 

 

 واقعی هاااا...

 

 

بچه هیئتی ها بگن تو رو خدا نخوان

 

 

بیچاره شدیم، خیلی احساس خلع میکنیم

 

 

جلسه جوره، مجلس هست، همه چیز جوره

 

 

ولی...

 

 

مجلس صفا ندارد بی یار مجلس آرا

 

 

برهم زنید یارا این بزم بی صفا را

 

 

چیه امام زمان نباشه؟؟

 

 

من شب جمعه قرار تو دلم میخواهد

 

 

صبح فرداش کنار تو دلم میخواهد

 

 

گفته بودی که میایی چقدر طول کشید

 

 

عرض کردیم نبودی و سحر طول کشید

 

 

به خدا نرسیدیم به اینجا...

 

 

هی میایم دهه محرم سینه میزنیم و میریم

 

 

انگار نه انگار امام زمانی داریم...

 

 

 

«قسمتی از سخنرانی حجت الاسلام داستانپور»

 

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ تیر ۹۸ ، ۱۴:۰۵
یا زهرا

 

 


ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم

در دین و علم این همه منصب نداشتیم

نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم

ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم


#شکر،هستم میان مذهب ها

شیعه ی جعفری به لطف شما...

 
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ تیر ۹۸ ، ۱۳:۳۰
یا زهرا

 

 

 

شهید آوینی:


بسیجی عاشق کربلاست...

و کربلا را تو مپندار که شهریست در میان شهرها

و نامیست در میان نامها

نه...

کربلا حرم حق است

و هیچکس را جز یاران امام حسین(ع)

راهی به سوی حقیقت نیست

کربلا؛ما را نیز در خیل کربلائیان بپذیر

 

 

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۸ ، ۲۰:۴۹
یا زهرا

 


دلم برای محرم عجیب دلتنگ است...


قصه عشق

از آن روز شروع شد که خدا

مِهر یک شش گوشه

انداخت میان دل ما

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۸ ، ۱۱:۳۸
یا زهرا

 

 
اما او که خیلی شب‌ها از گریه‌های مصطفی بیدار می‌شد، کوتاه نمی‌آمد می‌گفت: اگر این‌ها که این قدر از شما می‌ترسند بفهمند این طور گریه می‌کنید، مگر شما چه مصیبتی دارید؟ چه گناهی کردید؟ خدا همه چیز به شما داده، همین که شب بلند شدید یک توفیق است. آن وقت گریه مصطفی هق هق می‌شد، می‌گفت: آیا به خاطر این توفیق که خدا داده اورا شکر نکنم؟ چرا داشت با فعل گذشته به مصطفی فکر می‌کرد؟ مصطفی که کنار او است. نگاهش کرد. گفت: یعنی فردا که بروی دیگر تورا نمی‌بینیم؟ مصطفی گفت: نه! غاده در صورت او دقیق شد و بعد چشم‌هایش را بست. گفت: باید یاد بگیرم، تمرین کنم، چطور صورتت را با چشم بسته ببینم
شب آخر با مصطفی واقعاً عجیب بود. نمی‌دانم آن شب واقعا چی بود. صبح که مصطفی خواست برود من مثل همیشه لباس و اسلحه‌اش را آماده کردم و آب سرد دادم دستش برای تو راه. مصطفی این‌ها را گرفت وبه من گفت: تو خیلی دختر خوبی هستی. و بعد یکدفعه یک عده آمدند توی اتاق و من مجبور شدم بروم طبقه بالا. صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. کلید برق را که زدم چراغ اتاق روشن و یکدفعه خاموش شد انگار سوخت من فکر کردم: یعنی امروز دیگر مصطفی خاموش می‌شود، این شمع دیگر روشن نمی‌شود. نور نمی‌دهد، تازه داشتم متوجه می‌شدم چرا اینقدر اصرار داشت و تاکید می‌کرد امروز ظهر شهید می‌شود. مصطفی هرگز شوخی نمی‌کرد. یقین پیدا کردم که مصطفی امروز اگر برود، دیگر برنمی گردد. دویدم و کلت کوچکم را برداشتم، آمدم پایین. نیتم این بود که مصطفی را بزنم، بزنم به پایش تا نرود. مصطفی در اتاق نبود. آمدم دم ستاد و‌‌ همان موقع مصطفی سوار ماشین شد. من هرچه فریاد می‌کردم: می‌خواهم بروم دنبال مصطفی، نمی‌گذاشتند 
فکر می‌کردند دیوانه شده‌ام، کلت دستم بود! به هرحال، مصطفی رفته بود و من نمی‌دانستم چکار کنم. در ستاد قدم می‌زدم، می‌رفتم بالا، می‌رفتم پایین و فکر می‌کردم چرا مصطفی این حرف‌ها را به من می‌زد. آیا می‌توانم تحمل کنم که او شهید شود و برنگردد. خیلی گریه می‌کردم، گریه سخت. تنها زن ستاد من بودم. خانمی در اهواز بود به نام (خراسانی) که دوستم بود. باهم کار می‌کردیم. یکدفعه خدا آرامشی به من داد. فکر کردم، خُب، ظهر قرار است جسد مصطفی بیاید، باید خودم را آماده کنم برای این صحنه. مانتو وشلوار قهوه‌ای سیری داشتم. آن هارا پوشیدم و رفتم پیش خانم خراسانی. حالم خیلی منقلب بود. برایش تعریف کردم که دیشب چه شده و از اینکه مصطفی امروز دیگر شهید می‌شود
او عصبانی شد گفت: چرا این حرف‌ها را می‌زنی؟ مصطفی هر روز در جبهه است. چرا اینطور می‌گویی؟ چرا مدام می‌گویی مصطفی بود، بود؟ مصطفی هست! می‌گفتم: اما امروز ظهر دیگر تمام می‌شود. هنوز خانه‌اش بودم که تلفن زنگ زد، گفتم: برو بردار که می‌خواهند بگویند مصطفی تمام شد. او گفت: حالا می‌بینی اینطور نیست، تو داری تخیل می‌کنی. گوشی را برداشت و من نزدیکش بودم، با همه وجودم گوش می‌دادم که چه می‌گوید و او فقط می‌گفت: نه! نه
بعد بچه‌ها آمدند که ما ببرند بیمارستان. گفتند: دکتر زخمی شده. من بیمارستان را می‌شناختم، آنجا کار می‌کردم. وارد حیاط که شدیم من دور زدم طرف سردخانه. خودم می‌دانستم که مصطفی شهید شده و در سردخانه است، زخمی نیست. به من آگاه شده بود که مصطفی دیگر تمام شد. رفتم سردخانه و یادم هست آن لحظه که جسدش را دیدم، گفتم: اللهم تقبل منا هذا القربان. 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ تیر ۹۸ ، ۱۲:۱۷
یا زهرا

 


معاویه: قوی تر از ذوالفقار علی سراغ داری؟


عمر و عاص: آری...جهل مردم

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۴ تیر ۹۸ ، ۰۹:۲۲
یا زهرا

 

 

 

پیوسته برای او سلامی بفرست

 

قلب تو مگر مسافر مشهد نیست؟...

 

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۳ تیر ۹۸ ، ۱۲:۵۴
یا زهرا

 

 

 

 
آیت الله بهجت (ره):

 

 

از ما،عمل چندانی نخواسته اند!

 

 

 

مهم تر از عمل کردن، «عمل نکردن» است!

 

 

 

تقوا یعنی عمل گناه را مرتکب نشدن!

 

 

 

همه میپرسند چه کار کنیم؟

 

 

 

من میگویم: بگویید چه کار نکنیم؟

 

 

 

و پاسخ اینست:

 

 

 

X گــــــــنــــــــــــاه نــــکــنــیــد...

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ تیر ۹۸ ، ۱۳:۴۸
یا زهرا

(میدونم عکس بی کیفیته ولی علاقه ی عجیبی به این عکس از شهیدچمران دارم)

 

همیشه میخواستم که شمع باشم،بسوزم،نور بدهم و نمونه ای از مبارزه و

 کلمه حق و مقاومت در مقابل ظلم باشم.

می خواستم همیشه مظهر فداکاری و شجاعت باشم و پرچم شهادت را در

 راه خدا به دوش بکشم.

میخواستم در دریای فقر غوطه بخورم و دست نیاز به سمت کسی دراز

 نکنم.

میخواستم فریاد شوق و زمین و آسمان را با فداکاری و آسمان

 پایداری خود بلرزانم.

میخواستم میزان حق و باطل باشم و دروغگویان و مصلحت طلبان و غرض

 ورزان را رسوا کنم.

میخواستم آنچنان نمونه ای در برابر مردم به وجود آورم که هیچ حجتی

 برای چپ و راست نماند،طریق مستقیم روشن و صریح و معلوم باشد،و

 هرکسی در معرکه ی سرنوشت مورد امتحان سخت قرار بگیرد و راه

 فرار برای کسی نماند....

 
 

سالروز شهادتت مبارکـــــ ...

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ تیر ۹۸ ، ۱۸:۴۶
یا زهرا

 

 

 

 

 

مشک را که پر آب کرد؛
 
 از خوشحالی حتی حواسش نبود دستانش را بریده اند...
 
بعد از ریخته شدن آب هم آنقدر ناراحت بود که
 
 باز فرصت نکرد سراغی بگیرد از بازوانش...
 
فقط وقتی امام حسین (ع) آمد بالای سرش؛
 
می خواست دست به سینه سلام دهد که
 
 تازه فهمید دستانش نیستند...
 

 

 

 

#عطر سیب حرمت می وزد از سمت عراق

شب جمعست دلم باز هوایی شده است

 

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۱ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۱۱
یا زهرا

 

 

 

مَـقَّـرِمـان...⬅️ اسلام...

گُـردانـمـان...⬅️ تَشَیُع...

ما...

با بقیه سپــاهی ها فرق داریم...!!!

 لباسمان خاکی نیست...

ولی گاه خاکی میشود با غبار روزگـار...

لباس ما لباس حضرت زهراستـــ (س)❤️

مــا اسلحـه نداریم...

تربیت درست کودکانمان...✔️

برای دفاع از حرم عمه ساداتـــ ...💚

تنها سلاح ماست...

و چه بزرگوارانی که در مقابل سلاحمان تعظیم کرده اند...

ما میدان جنـگ هم نداریم...

شاید عجیب باشد...

ولی در میدان جنگ نرم پرسـه میزنیم...

لباس چریـکی نمیپوشیم ؛ چادرمان لباس رزم استـــ ...

تربیت کردن مدافع ها سلاح ماستـــ ...

همرزمانی همچون شیرزنان خرمشهر به ما درس ایستادگی میدهند...

راستی یادم نرود...

فرماندهـی هم داریم که...

عمریست دخیلیم به ضریحی که نـدارد...💚

بهتر معرفی کنم...

ما دختـران چـادری...

و مادران فرداییـم...❤️

مـا...

سپاه زهــ(س)ــراییـم...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۳۰ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۵۹
یا زهرا

 

هر چند تا روزی که مصطفی شهید شد، تا شبی که از من خواست به شهادتش راضی باشم، نمی‌خواستم شهید بشود. آن شب قرار بود مصطفی تهران بماند. گفته بود روز بعد برمی گردد. عصر بود و من در ستاد نشسته بودم، در اتاق عملیات. آنجا در واقع اتاق مصطفی بود و وقتی خودش آنجا نبود کسی آنجا نمی‌آمد ولی ناگهان در اتاق باز شد، من ترسیدم، فکر کردم چه کسی است، که مصطفی وارد شد. تعجب کردم، قرار نبود برگردد. او مرا نگاه کرد، گفت: مثل اینکه خوشحال نشدی دیدی من برگشتم؟ من امشب برای شما بر گشتم. گفتم: نه مصطفی! تو هیچ وقت برای من برنگشتی. برای کارت آمدی. مصطفی با‌‌ همان مهربانی گفت: امشب برگشتم بخاطر شما. از احمد سعیدی بپرس. من امشب اصرار داشتم به اهواز برگردم، هواپیما نبود. تو می‌دانی من در همه عمرم از هواپیمای خصوصی استفاده نکرده‌ام، ولی امشب اصرار داشتم برگردم، با هواپیمای خصوصی آمدم که اینجا باشم
من خیلی حالم منقلب بود. گفتم: مصطفی من عصرکه داشتم کنار کارون قدم می‌زدم احساس کردم آنقدر دلم پر است که می‌خواهم فریاد بزنم. خیلی گرفته بودم. احساس کردم هرچه در این رودخانه فریاد بزنم، باز نمی‌توانم خودم را خالی کنم. مصطفی گوش می‌داد. گفتم: آنقدر در وجودم عشق بود که حتی اگر تو می‌آمدی نمی‌توانستی مرا تصلی بدهی. او خندید، گفت: تو به عشق بزرگ‌تر از من نیاز داری و آن عشق خدا است. باید به این مرحله ازتکامل برسی که تو را جز خدا و عشق خدا هیچ چیز راضی نکند. حالا من با اطمینان خاطر می‌توانم بروم. من در آن لحظه متوجه این کلامش نشدم. شب رفتم بالا. وارد اتاق که شدم دیدم که مصطفی روی تخت دراز کشیده، فکر کردم خواب است. آمدم جلو و اورا بوسیدم. مصطفی روی بعضی چیز‌ها حساسیت داشت. یک روز که اومدم دمپایی‌هایش را بگذارم جلوی پایش، خیلی ناراحت شد، دوید، دوزانو شد و دست مرا بوسید، گفت: تو برای من دمپایی می‌آوری؟ آن شب تعجب کردم که حتی وقتی پایش را بوسیدم تکان نخورد. احساس کردم او بیدار است، اما چیزی نمی‌گوید، چشم‌هایش را بسته و همین طور بود. مصطفی گفت: من فردا شهید می‌شوم. خیال می‌کردم شوخی می‌کند. گفتم: مگر شهادت دست شماست؟ 
گفت: نه، من از خدا خواستم و می‌دانم خدا به خواست من جواب می‌دهد. ولی من می‌خواهم شما رضایت بدهید. اگر رضایت ندهید من شهید نمی‌شوم. خیلی این حرف برای من تعجب بود. گفتم: مصطفی، من رضایت نمی‌دهم و این دست شما نیست. خوب هر وقت خداوند اراده‌اش تعلق بگیرد من راضیم به رضای خدا و منتظر این روزم، ولی چرا فردا؟ و او اصرار می‌کرد که: من فردا از اینجا می‌روم. می‌خواهم با رضایت کامل تو باشد. و آخر رضایتم را گرفت. من خودم نمی‌دانستم چرا راضی شدم. نامه‌ای داد که وصیت‌اش بود و گفت: تا فردا باز نکنید. بعد دو سفارش به من کرد، گفت: اول اینکه ایران بمانید. گفتم: ایران بمانم چکار؟ اینجا کسی را ندارم. مصطفی گفت: نه! تقرب بعد از هجرت نمی‌شود.

 

ما اینجا دولت اسلامی داریم و شما تابعیت ایران دارید. نمی‌توانید برگردید به کشوری که حکومتش اسلامی نیست حتی اگر آن کشور، کشور خودتان باشد. گفتم: پس این همه ایرانیان که در خارج هستند چکار می‌کنند؟ گفت: آن‌ها اشتباه می‌کنند. شما نباید به آن آداب و رسوم برگردید. هیچ وقت! دوم این بود که بعد از او ازدواج کنم. گفتم: نه مصطفی، زن‌های حضرت رسول (ص) بعد از ایشان... که خودش تند دستش را گذاشت روی دهنم. گفت: این را نگویید. این، بدعت است. من رسول نیستم. گفتم: می‌دانم. می‌خواهم بگویم مثل رسول کسی نبود و من هم دیگر مثل شما پیدا نمی‌کنم
غاده همیشه دوست داشت به مصطفی اقتدا کندو مصطفی خیلی دوست داشت تنها نماز بخواند. به غاده می‌گفت: نمازتان خراب می‌شود. و او نمی‌فهمید شوخی می‌کند یا جدی می‌گوید، ولی باز بعضی نمازهای واجبش را به او اقتدا می‌کرد و می‌دید مصطفی بعد از هر نماز به سجده می‌رود، صورتش را به خاک می‌مالد، گریه می‌کند، چقدر طول می‌کشید این سجده‌ها! وسط شب که مصطفی برای نماز شب بیدار می‌شد، غاده تحمل نمی‌آورد می‌گفت: بس است دیگر استراحت کن، خسته شدی. و مصطفی جواب می‌داد: تاجر اگر از سرمایه‌اش خرج کند بالاخره ورشکست می‌شود باید سود در بیاورد که زندگیش بگذرد. ما اگر قرار باشد نماز شب نخوانیم ورشکست می‌شویم
 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۸ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۵۴
یا زهرا

 

 

 

معلـوم نیست اسم کانــال چـی بود؟

ادمینش کــی بود!

چند تا عضــو داشتــ؟

ولـی آنچه که معلومـه اینکـه:

تا آخر کانـال را ترکــ نکردنـد...!

 

 

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۷ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۳۷
یا زهرا

 

در روز هشتم ذی الحجه،یوم الترویه،امام حسین(ع) آگاه شد که عمرو بن سعید بن عاص با سپاهی انبوه به مکه وارد شده است تا او را مخفیانه دستگیر کنند و به شام برند و اگر نه...

حرمت حرم امن را با خون او بشکنند.

آنان که رو به سوی قبله ی خویش نماز می گزارند،معنای حرمت حرم امن را چه می دانند؟

کعبه ی آنان که در مکه نیست تا حرمت حرم مکه را پاس دارند؛

کعبه ی آنان قصر سبزی است در دمشق که چشم را خیره میکند.

آن جا بهشتی است که در زمین ساخته اند تا آنان را از بهشت آسمانی کفایت کند...

 

 

 
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۸ ، ۱۴:۱۷
یا زهرا

 

 

یوسف ما ز تهیدستی خلق آگاه است

 

به چه امید به بازار رساند خود را؟...

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۵ خرداد ۹۸ ، ۱۰:۴۵
یا زهرا

 

 

 

شب های قدر از شما خواستم...

قرآن به سر گرفتم و زمزمه میکردم؛

به علی بن موسی

به علی بن موسی

به علی بن موسی الرضا....

برایت گفتم از دلتنگی هایم،از جاماندن های تکراری این روزها

و یقین دارم که میدیدی و اشک هایم بی دلیل نبود.

مگر میشود بی اذن تو به سرزمین عشق رفت؟

مگر میشود بدون رضایت تو از نجف تا کربلا قدم بزنم؟

نه....

تویی که باید گذرنامه ام را امضا کنی

امضا میکنی؟...

هر چه روزها میگذرد نگران تر میشوم،

نکند باز هم جا بمانم؟...یا ضامن آهو

ضامنم شو

 
 
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ خرداد ۹۸ ، ۱۸:۱۳
یا زهرا

 

 


کاشْ دَرْ صَدْرِ خَبَرْهایِ جَهانْ گُفتِه شَوَدْ


عاقِبَتْ جُمعه شُد و حَضرَتِ مَهدی آمَدْ

 

«اِنَّهُم یَرَونَهُ بَعیدا وَ نَراهُ قَریبا»

دیگران ظهورش را دور میبینند و ما نزدیک می بینیم...

 
 
 
 
 
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۴۱
یا زهرا

 

 

نشسته ام و

شمع روشن میکنم...

شمع ها میسوزند و خاموش میشوند و دوباره روشن میکنم!

بیا که هرشب بدون تو

شام غریبان است....

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۸ ، ۱۹:۴۱
یا زهرا

 


همیشه وقتی مهمونی ها تموم میشه، حس غریبی داریم

چه برسه به این دفعه که مهمونی خدا داره تموم میشه . . .

 

 

«خداوندا!... ماه رمضان در میان ما بسیار ستوده زیست و رفیق و یارى

 نیکو برای ما بود و گرانبهاترین سودهاى جهان را به ما ارزانى داشت. 

اما چون زمانش به سر رسید و شمار روزهایش پایان گرفت، آهنگ رفتن کرد.

 اینک با او‌ وداع می‌کنیم، مانند وداع عزیزی که فراقش بر ما سخت است...»


(دعای چهل و‌ پنجم صحیفه سجادیه)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۱۴
یا زهرا

 

 

 

سال ها گریه ی بر آل علی جرم تلقی میشد

 

روضه ی هفتگی از برکت روح الله است...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۰۰
یا زهرا

 

 


هر سحــر بعد مناجــات و نمـازم آقا

در ســرم گنبدتــان بود مجسـم آقا

رمضـان رفت و منم میروم از دست اگر

کــربـــلا را ندهی قبـلِ مـحــرم آقا

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۲۰
یا زهرا

 

تا روزیکه ایشان زخمی شد. آن روز عسگری، یکی از بچه‌هایی که در محاصره سوسنگرد با مصطفی بود، آمد و گفت: اکبر شهید شد، دکتر زخمی. من دیوانه شدم، گفتم: کجا؟ گفت: بیمارستان. باورم نشد. فکر کردم دیگر تمام شد. وقتی رفتم بیمارستان، دیدم آقای خامنه‌ای آنجا هستند و مصطفی را از اتاق عمل می‌آورند، می‌خندید. خوشحال شدم. خودم را آماده کردم که منتقل می‌شویم تهران و تامدتی راحت می‌شویم. شب به مصطفی گفتم: می‌رویم؟ خندید و گفت: نمی‌روم. من اگر بروم تهران روحیه بچه‌ها ضعیف می‌شود. اگر نتوانم در خط بجنگم لااقل اینجا باشم، در سختی‌هایشان شریک باشم. من خیلی عصبانی شدم. باورم نمی‌شد. گفتم: هر کس زخمی می‌شود می‌رود که رسیدگی بیشتری بشود. اگر می‌خواهید مثل دیگران باشید، لااقل در این مسئله مثل دیگران باشید. ولی مصطفی به شدت قبول نمی‌کرد. می‌گفت: هنوز کار از دستم می‌آید. نمی‌توانم بچه‌ها را ول کنم در تهران کاری ندارم
حتی حاضر نبود کولر روشن کنم. اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ. پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون می‌آمد، اما می‌گفت: چطور کولر روشن کنم وقتی بچه‌ها در جبهه زیر گرما می‌جنگند؟‌‌ همان غذایی را می‌خورد که همه می‌خوردند ودر اهواز ما غذایی نداشتیم. یک روز به ناصر فرج اللهی (که آن وقت با ما بود و بعد شهید شد) گفتم: این طور نمی‌شود. مصطفی خیلی ضعیف شده، خونریزی کرده، درد دارد. باید خودم برایش غذا بپزم. و از او خواستم یک زود پز برایم بیاورد. خودم هم رفتم شهر مرغ خریدم برای مصطفی سوپ درست کنم. ناصر گفت: دکتر قبول نمی‌کند. گفتم: نمی‌گذاریم مصطفی بفهمد. می‌گوییم ستاد درست کرده. من با احساس برخورد می‌کردم. او احتیاج به تقویت داشت 
 دلم خیلی برایش می‌سوخت. زود پز را چون خودمان گاز نداشتیم بردیم اتاق کلاه سبز‌ها. آنجا اتاق افسرهای ارتش بود و یخچال، گاز و... داشت. به ناصر گفتم: وقتی زود پز سوت زد هر کس در اتاق بود نیم ساعت بعد گاز را خاموش کند. ناصر رفت زود پز را گذاشت. آن روز افسر‌ها از پادگان آمده بودند و آنجا جلسه داشتند. من در طبقه بالا نماز می‌خواندم. یک دفعه صدای انفجاری شنیدم که از داخل خود ستاد بود. فکر کردیم توپ به ستاد خورده. افسر‌ها از اتاق می‌دویدند بیرون و همه فکر می‌کردند این‌ها ترکش خورده‌اند. بعد فهمیدم زود پز سوت نکشیده و وسط جلسه‌شان منفجر شده. اتفاق خنده دار و در عین حال ناراحت کننده‌ای بود. همه می‌گفتند: جریان چی بوده؟ زود پز خانم دکتر منفجر شده و.... نمی‌دانستم به مصطفی چطور بگویم که ما چه کرده‌ایم در ستاد. برگشتم بالا و‌‌ همان طور می‌خندیدم. گفتم: مصطفی یک چیز به شما بگویم ناراحت نمی‌شوید؟ گفت: نه. گفتم: قول بدهید ناراحت نشوید. دوست داشتم قبل از دیگران خودم ماجرا را به او بگویم. بعد تعریف کردم همه چیز را و مصطفی می‌خندید و می‌خندید و به من گفت: چه کردید جلوی افسر‌ها؟ چرا اصرارداشتید به من سوپ بدهید؟ ببینید خدا چه کرد
غاده اگر می‌دانست مصطفی این کار‌ها را می‌کند، عقب نمی‌آید، اهواز می‌ماند و اینقدر به خودش سخت می‌گیرد، هیچ وقت دعا نمی‌کرد زخمی بشود و تیر به پایش بخورد! هر کس می‌آمد مصطفی می‌خندید و می‌گفت: غاده دعا کرده که من تیر بخورم و دیگر بنشینم سرجایم. و او نمی‌توانست برای همه آن‌ها بگوید که او چقدر عاشق مصطفی است، که این همه عشق قابل تحمل برای خودش نیست، که مصطفی مال او است
آن وقت‌ها انگار در مصطفی فانی شده بودم، نه در خدا. به مصطفی می‌گفتم ایران را ول کن. منتظر بهانه بودم که او از ایران بیاید بیرون. مخصوصاً وقتی جنگ کردستان شروع شد. احساس می‌کردم خطر بزرگی هست که من باید مصطفی را از آن ممانعت کنم. یک آشوب در دلم بود. انتظار چیزی، خیلی سخت‌تر از وقوع آن است. من می‌گفتم: مصطفی تو مال منی. و او درک می‌کرد، می‌گفت: هر چیزی از عشق زیبا است. تو به ملکیت توجه می‌کنی. من مال خدا هستم، همه این وجود مال خدا هست. برایش نوشتم: کاش یکدفعه پیر بشوی من منتظر پیرشدنت هستم که نه کلاشینکف تورا از من بگیرد و نه جنگ 
و او جواب داد که: این خودخواهی است. اما من خودخواهی تورا دوست دارم. این فطری است. اما چطور مشکلات حیات را تحمل نمی‌کنی؟ من تورا می‌خواهم محکم مثل یک کوه، سیال و وسیع مثل یک دریا ابدیت، تو می‌گویی ملک؟ ملکیت؟ تو بالا‌تر از ملکی. من از شما انتظار بیشتر دارم. من می‌بینم در وجود تو کمال و جلال و جمال را. تو باید در این خط الهی راه بروی. تو روحی، تو باید به معراج بروی، تو باید پرواز کنی. چطور تصور کنم افتادی در زندان شب. تو طائر قدسی. می‌توانی از فراز همه حاجز‌ها عبور کنی. می‌توانی در تاریکی پرواز کنی...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۱۲
یا زهرا

 

 

 

 

 

 

رمضان رفت و تو در خواب و محرم در پیش

 

ترس من کرببلائیست که امضا نشود...

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۸ ، ۰۰:۴۹
یا زهرا

 

 

گاهی،

فاصله ما و شهدا ؛

یک سیم خاردار است به اسمِ نَفْس!

از این ها که بگذریم ،

می رسیم...

 


#یاد مین به خیر، سکوی پرواز بود... 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ خرداد ۹۸ ، ۱۳:۱۲
یا زهرا

 

 

 

چند روزیست دلم میل زیارت دارد


نکند باز فراخوان گنهکاران است؟...

 

 

 

 

 

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۱ خرداد ۹۸ ، ۱۱:۳۶
یا زهرا

 

 

 

 

 

سلام آقا...

که الان رو به روتونم؛

من ایستادم،زیارتنامه میخونم

حسین جانم...

تو که باشی دلم دیگه نمی لرزه

همین گریه به لبخند تو می ارزه....

بزار سایت همیشه رو سرم باشه

قرار ما،شب جمعه حرم باشه

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۱۳
یا زهرا

 

 

قایقی ساخته ام...

جنسش از راز و نیاز

بادبانش از صبر،

دکلش از ایمان

در شبی مهتابی...

سفری دور و دراز،

می کنم از لب دریا آغاز،

دل به امواج بلا خواهم داد...

اگرم ساز مخالف زند و باد به همراهی طوفان خواهد،

که مرا منصرف از راه کند،

راه بیراهه کند،

باکی نیست...

من به همراه، دعایی دارم

و به دل، قطب نمایی دارم

و اگر در طی راه،

به عنادی شکند زورق امید مرا گردابی...

باز اندوهی نیست،

بازوانی دارم،

میزنم آب و شنا می کنم و میدانم،

که « خدایی » دارم...

 

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ خرداد ۹۸ ، ۲۲:۵۰
یا زهرا

 


زمان، بادے است که می‌وزد؛ 

هم هست و هم نیست. 

آنان را که ریشه در خاڪ استوار دارند از طوفان هراسے نیست. 

جنگ می‌آمد تا مردانِ مرد را بیازماید. 

جنگ آمده بود تا از خرمشهر دروازه‌ای به کربلا باز شود.

 

# با اینکه هزار بار ویران شده ای،در خاطر ما هنوز خرمشهری....

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۸ ، ۱۲:۲۸
یا زهرا

 رَبَّـنـا مال تو ای زاهد پاکیزه سرشت

دم افطار ،همین ذکرِ حسین ما را بس...

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۸ ، ۲۳:۴۴
یا زهرا